طعم عشق ، یک قطره اشک بود
تاريخ : شنبه 24 / 1برچسب:, | 11:42 | نویسنده : m_a

 

طعم عشق ، یک قطره اشک بود

قطره‌ دلش‌ دریا می‌خواست. خیلی‌ وقت‌ بود كه‌ به‌ خدا گفته‌ بود.
هر بار خدا می‌گفت: از قطره‌ تا دریا راهی‌ست‌ طولانی. راهی‌ از رنج‌ و عشق‌ و صبوری. هر قطره‌ را لیاقت‌ دریا نیست.
قطره‌ عبور كرد و گذشت.

 

قطره‌ ایستاد و منجمد شد. قطره‌ روان‌ شد و راه‌ افتاد. قطره‌ از دست‌ داد و به‌ آسمان‌ رفت. و هر بار چیزی‌ از رنج‌ و عشق‌ و صبوری‌ آموخت.
تا روزی‌ كه‌ خدا گفت: امروز روز توست. روز دریا شدن. خدا قطره‌ را به‌ دریا رساند. قطره‌ طعم‌ دریا را چشید. طعم‌ دریا شدن‌ را. اما...
روزی‌ قطره‌ به‌ خدا گفت: از دریا بزرگتر هم‌ هست؟
خدا گفت: هست.
قطره‌ گفت: پس‌ من‌ آن‌ را می‌خواهم. بزرگترین‌ را. بی‌نهایت‌ را.
خدا قطره‌ را برداشت‌ و در قلب‌ آدم‌ گذاشت‌ و گفت: اینجا بی‌نهایت‌ است.
آدم‌ عاشق‌ بود. دنبال‌ كلمه‌ای‌ می‌گشت‌ تا عشق‌ را توی‌ آن‌ بریزد. اما هیچ‌ كلمه‌ای‌ توان‌ سنگینی‌ عشق‌ را نداشت. آدم‌ همه‌ عشقش‌ را توی‌ یك‌ قطره‌ ریخت. قطره‌ از قلب‌ عاشق‌ عبور كرد. و وقتی‌ كه‌ قطره‌ از چشم‌ عاشق‌ چكید، خدا گفت: حالا تو در بی‌نهایتی، عكس‌ من‌ در اشك‌ عاشق‌ است

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: